دل من در دل شب،
خواب پروانه شدن مي بيند.
سلام...
بدون شک زبانم در کام نميچرخد... و حس ميکنم سکوت بايد بکنم در مقابل غمي بزرگ که تو اکنون داري... اما تسليتي از من را پذيرا باشيد که براي همدردي بيش از اين نتوانم کاري کرد. ما را در غم خود شريک بدانيد. غم آخرتان باشد. براي مادرتان:
مهر در صبحدمان داس به دست،
خرمن خواب مرا مي چيند.
آسمانها آبي،
پرمرغان صداقت آبي است
ديده در آينه ي صبح تو را مي بيند.
از گريبان تو صبح صادق،
مي گشايد پر و بال.
تو گل سرخ مني،
تو گل ياسمني،
تو چنان شبنم پاک سحري؟
- نه.
از آن پاک تري.
تو بهاري؟
- نه،
- بهاران از توست.
از تو مي گيرد وام،
هر بهار اين همه زيبايي را.
هوس باغ و بهارانم نيست
اي بهين باغ بهارانم تو!