کسوف دل
امروز اتفاقی آمد پیشمان. دوستش دارم انرژی اش، انگیزه اش، توانمندی هایش، برای من که 4 سال از او کوچکترم همیشه خیره کننده است. پر است از ایده، خلاقیت، تلاش، ببینی اش باور نمی کنی پسری 12 ساله دارد. حرف که می زد دائم در ذهنم برایش لا حول و لا قوة می خواندم. آدم است دیگر، چشم می زند، چشم هم می خورد. دوستش دارم می گفت دیه درخت سالمی که از قصد نابود بشه به اندازه دیه قتل عمده. همش فکر می کردم چرا؟آخرش به این نتیجه رسیدم که نظمی که در عالم هست رو نباید به هم بریزیم. اگه این تعداد درخت این تعداد موجودات هست همه بر مینای یک نظمه. مثلا برای تامین اکسیژن مورد نیاز برای جانداران و به ویژه انسان تعداد مشحصی درخت لازمه. هر زمان که درختی خشک بشه جاش درخت دیگه ای حتما در جایی به وجود میاد و این معادله همواره ثابت باقی می مونه مگر این که اون رو با عمد نابود کنیم. اگر عمدا درختی را نابود کنی بخشی از اکسیزن این همه آآدم و جاندار رو نابود کردی و باغث اختلال در زندگی و سلامت و عمر اون ها میشه و به همین خاطره که دیه اش به اندازه دیه قتل عمده. اصلا دهنم از این همه نظمی که در جهان هست باز مونده. بعد از آن چهارشنبه کذایی کلن حالمان گرفته است. حرفم حق بود ولی تشویق به سکوت شدم. مجبور شدم با چند نفر کل کل کنم. با چند نفر از دوستانم بحث کنم. عاقبتش شد دل گرفتگی خودم. ولی خب هنوز کوتاه نمی آیم. یادش به خیر اسم وبلاگ بلاگفا را که از این شعر برداشتم: سجاده ام کجاست؟ پسانوشت: دلم برای یه جایی خیلی تنگ شده.................... شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد پسانوشت: این روزها متهمم به بداخلاقی، عصبانیت، لجبازی، خشن بودن. می دانی برایم مهم نیست، فقط از درجه دوست داشتن آدم های اطرافم دائم کم می شود. من آدم بی تفاوتی نیستم یعنی نمی توانم باشم. دائم یا موقتش را نمی دانم. از وقتی بلاگفا به این روز افتاد خیلی حرف ها داشتم برای نوشتن. دو هفته، سه هفته، هر چه قدر دندان روی جگر حرف هایم گذاشتم نشد. کوچیدم اینجا قبل از این که از درون دچار پکیدن شوم. هستیم اینجا. دائم یا موقتش را نمی دانم.
می خواهم از همیشگی این اضطراب برخیزم
این دل گرفتگی مداوم شاید
تأثیر سایه من است
/ که این سان
/ گستاخ و سنگوار
بین خدا و دلم ایستاده ام
سجاده ام کجاست؟
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام
لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد
من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
Design By : Pichak |