کسوف دل
بعد از آن چهارشنبه کذایی کلن حالمان گرفته است. حرفم حق بود ولی تشویق به سکوت شدم. مجبور شدم با چند نفر کل کل کنم. با چند نفر از دوستانم بحث کنم. عاقبتش شد دل گرفتگی خودم. ولی خب هنوز کوتاه نمی آیم. یادش به خیر اسم وبلاگ بلاگفا را که از این شعر برداشتم: سجاده ام کجاست؟ پسانوشت: دلم برای یه جایی خیلی تنگ شده.................... شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد پسانوشت: این روزها متهمم به بداخلاقی، عصبانیت، لجبازی، خشن بودن. می دانی برایم مهم نیست، فقط از درجه دوست داشتن آدم های اطرافم دائم کم می شود. من آدم بی تفاوتی نیستم یعنی نمی توانم باشم. دائم یا موقتش را نمی دانم. از وقتی بلاگفا به این روز افتاد خیلی حرف ها داشتم برای نوشتن. دو هفته، سه هفته، هر چه قدر دندان روی جگر حرف هایم گذاشتم نشد. کوچیدم اینجا قبل از این که از درون دچار پکیدن شوم. هستیم اینجا. دائم یا موقتش را نمی دانم.
می خواهم از همیشگی این اضطراب برخیزم
این دل گرفتگی مداوم شاید
تأثیر سایه من است
/ که این سان
/ گستاخ و سنگوار
بین خدا و دلم ایستاده ام
سجاده ام کجاست؟
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام
لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد
من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
Design By : Pichak |