کسوف دل

شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد

خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد

آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام

لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد

من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند

نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد

از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا

بیت های روشن و شعله ورم را باد برد

با همین نیمه همین معمولی ساده بساز

دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت

وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد

 

پسانوشت: این روزها متهمم به بداخلاقی، عصبانیت، لجبازی، خشن بودن. می دانی برایم مهم نیست، فقط از درجه دوست داشتن آدم های اطرافم دائم کم می شود. من آدم بی تفاوتی نیستم یعنی نمی توانم باشم. 



نوشته شده در شنبه 94/3/9ساعت 8:44 صبح توسط زهرا نظرات ( ) |


 Design By : Pichak