کسوف دل
باید این را بنویسم برای روزهایی که آلزایمر می گیرم. باید بنویسم که این قدر در خواب و بیداری در موردش فکر نکنم. بنویسم از تشنگی بی امان ماه رمضان. بنویسم که هیچ وقت در عمرم این قدر تشنگی نکشیده بودم و بی خوابی. از اول ماه رمضان خواب راحتی نداشتم. شب اگر می خوابیدم با استرس خواب ماندن سحر بود و صبحش استرس خواب ماندن برای رفتن به دانشگاه. غروبش نخوابیدن از فرط تشنگی و... بعد بیمارستان و بی خوابی هایش و مهمانداریش از روزی که مادر رفت به بیمارستان. از یک طرف نگران مادر بودن و تنظیم رفت و آمدها به بیمارستان، از یک طرف مهمانان و فکر افطار و شام، و باز هم نخوابیدن های مکرر که گاهی به چند دقیقه در نمازخانه بیمارستان محدود می شد و امید به استراحت بعد از مرخص شدن از بیمارستان. شبی که با امید خوابیدیم و تلفنی که صبح از بیمارستان زنگ زد و از من خواست که تلفن را بده برادرت. و روز سخت در کما بودن مادر که از همه روزهای این اتفاق سنگین تر بود. لحظاتی که به هر مقدساتی متوسل شدم. لحظاتی گریه و اندوه و سردرد و انتظار. لحظاتی که تصمیم گرفتم با قدرت ذهنم مادرم را برگردانم. بدترین روز عمرم تاکنون. و باز هم خانه و خواب و صبح روز بعد و همان تلفن و همان حرف و دیروز و اتفاقی که دیگر افتاده بود و پاهای من که دیگر توانی نداشتند و تشنگی و لحظاتی که فشارم به قدری پایین رفت که خودم احساس کردم کم کم دیگر دارم می میرم و آن معلم دوران راهنمایی که آمده بود و به زور آب قند ریخت در حلقم و اورژانس که آمد و ..... و تشنگی و روز تشیع که به هر قیمت می خواستم روزه باشم و رفتن همگان از سر قبر و بازگشت دوباره ما و تشنگی. و تشنگی و تشنگی ساعت 3 بعد از ظهر و تشنگی و آب خنکی که آن را بر روی پاهایمان ریختیم و باز هم تشنگی. از آن لحظه به بعد فقط به آب فکر می کردم. دیگر مادرم را حتی از یاد برده بودم. فقط آب می واستم و فقط آب. خوابیدم با فکر آب و بیدار شدم با فکر آب و روزی که تمام نمی شد و تشنگی. و بالاخره اذان و من که خودم را فقط تا دستشویی رساندم و آب خوردم و خیلی آب خوردم و بعد همه چیز برگشت. همه افکار و اتفاقات برگشت. دیگر تشنگی نبود و همه غم ها دوباره آوار شد بر قلبم. امروز بعد از این اتفاق فکر می کنم شاید خود تشنگی در کربلا باعث شد تا بازماندگان راحت تر بتوانند آن حادثه عظیم را تحمل کنند. امروز که فهمیدم تشنگی حتی می تواند غم سنگینت را از یادت ببرد می فهمم که خود تشنگی در کربلا نعمتی بوده است بر مصیبت زدگان. کربلا و تشنگی و تشنگی و تشنگی........................
Design By : Pichak |