کسوف دل
رد و سرخ و ارغوانی درختان پاییز در خون غنودند توشه ای از بهاران ندارم همچو خزان خموش و زرد زرد و سرخ و ارغوانی پسانوشت: چرا یه عده نخود تو دهنشون خیس نمی خوره. دیگه دارم حالم از این موج خبرچینی به هم می خوره. آدم دیگه چقدر خودشو سانسور کن. آخه چرا افراد موضوعات مهمی برای حرف زدن با هم ندارن که همش حرفای خاله زنکی. اَه
برگ درختان پاییز
می ریزند بر زمین
آرزوهای ما نیز
سرودی به یاد بهاران سرودند:
ریخت ز چشم شاخه ها، خون دل زمین چو برگ
از همه سو روان شده، اشک خزان ببین چو برگ
ریخته بر زمین سرد، این همه برگ سرخ و زرد
آه بهار آرزو، بر سر ما گذر نکرد
یادگاری ز یاران ندارم
گرد خاموشی و خستگی
روی قلبم نشسته
در ره تو نشسته ام
تا تو مگر قدم نهی
باز به چشم خسته ام
برگ درختان پاییز
می ریزند بر زمین
آرزوهای ما نیز
Design By : Pichak |