کسوف دل
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد پسانوشت: شکست خوردم. از مافیای کوچک قدرت شکست خوردم. اعتراف می کنم که کم آورده ام. وقتی آن نفر سومی که انتظارش را نداشتم هم سر همان موضوع با من دعوا کرد و جمله به جمله همان حرف های دیگران را گفت واقعا چیزی در من شکست. عدالتخواهی بود یا شاید غرورم . ولی بعدش دیگر مطمئن شدم که شکست خوردم و بازنده آن بازی من بودم. آخرین حرکت هم شکست خورد. اگر قبلا کیش بودم حالا دیگر ماته مات. دیگر کاملا اصول سیاست را درک کردم. قدرت و قدرت و قدرت. هیچ چیزی هم نمی تواند در مقابلش بایستد. من عمیقا شکست خورده ام. مثله یک سرباز صفحه شطرنج بودم که در ابتدا فکر می کردم قدرت وزیر را دارم ولی اشتباه می کردم. توهم بود. من مدت هاست که که از صفحه شطرنج بیرونم. یعنی کشته شده ام و بیرونم. من شکست خوردم. خیلی شکست خوردم.
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
Design By : Pichak |